«الیوم... بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سرمویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلواتالله و سلامه علیه است».[1] این فتوای جهاد به خوبی یادآور ساخت فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی ست که برای نجات اقتصاد کشور اسلامی حکم به حرمت تنباکو داد و استعمال تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان عج الله قمداد کرده بود «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (عج) است.» فیرحی درباره شباهت دو فتوای میرزا و آخوند خراسانی اشاره میکند که آخوند برای حمایت از مشروطه فتوایی با شاکله ساخت واژگانی و جمله بندی میرزای شیرازی برای تحریم تنبکو صادر کرد که شاید برای همان تداعی از فتوای شیرازی این اقدام صورت گرفته بوده است.[2] اما آیا صرف شبیه سازی در فتوا گره از مفاسد جنبشی میگشود که پس از رخداد آن در بهارستان و گوشه گوشه تهران شرب خمر و فحشا فغان میکرد.[3] آیا این تشابه فتوایی ناامنی و آشفتگی پس از جنبش را که به قحطی میانجامید برطرف میکرد؟ اما زمانه میرزای شیرازی تا زمانه آخوند خراسانی به چه میزان همسان بودند تا فتوای آخوند نیز همان اثر فتوای میرزای شیرازی را در جامعه بگذارد؟ آیا مشروطه آخوند همان تنباکوی شیرازی بود یا تنباکویی بود که شراب شد؟
در این سطور در قالب تحلیلی مقایسه ای به این امر خواهیم پرداخت که گرچه تلاش آخوند مشابه تلاش میرزا بود و گرچه از حیث زمانی آخوند جنبش تنباکو را در ذهن میپروراند اما دو شرایط و دو پیامد کاملاً متفاوت را در پی داشت. شاید آخوند گمان میکرد این جنبش نیز همان پیامد سابق را خواهد داشت که در عمل به گونه ای دیگر به سرانجامی دیگر رسید.
گستره تغییر جنبش
- آخوند خراسانی نشان داد که با این فتوا تلاشی برای بازسازی جنبش تنباکو داشته است اما باید توجه میشد که جنبش تنباکو جنبشی برای تغییر حاکمیت نبود بلکه جنبشی محدود برای نفی سبیل کفار از بخشی از بازار مسلمین بود. چنین جنبشی را میتوان اعتراضی خاص به یک قرار داد خاص دانست که از حیث زمانی بازه ای مشخص داشت و طرف مقابل قرارداد نیز یک غیر مسلمان بود. برای چنین اعتراضی نیاز به یک برنامه چند دهساله نبود تا توان مردم را برای نقض قرار داد متمرکز کنند بلکه در بازه زمانی بسیار محدودی این امر امکان پذیر بود. حال جنبشی برای نجات بازار با فروپاشی یک حاکمیت از زمین تا آسمان در زمینه نظر و عمل تفاوت داشت و این امکان وجود نداشت که با صرف شبیه سازی در فتوا به همان نتایج نیز نائل گردد. جنبش مشروطه به دنبال تغییری ساختاری در قوانین و رویه اداره کشور بود. چنین تغییری نیاز به یک برنامه زمانی بسیار طولانی و گردهمایی ملی از تمام اقشار را نیاز میداشت حال آن که آخوند خراسانی نه فقط چند سال قبل از جنبش برای این امر زمینه سازی نکرده بود بلکه حتی در جنبش نخست مشروطه تا فروپاشی مجلس اول نقش ویژه ای ایفا نکرده بود. اساساً آخوند خراسانی پس از سقوط مجلس وارد گود جنبش مشروطه شده بود و این امر نشان از ورود یکباره ایشان به اقدام اعتراضی بود و نه اقدامی برنامه ریزی شده از چندین سال پیش از جنبش. حال میتوان قضاوت کرد که نتیجه چنین حضوری محدود و اما بسیار بُرّنده چه پیامدی میتوانست در پی داشته باشد.
جنبش بومی و جنبش وارداتی
- جنبش تنباکو ترجمه ای از نسخه ای بیرونی و اجنبی نبود بلکه تلاشی بومی برای مسئله ای داخلی بود و برای مردم و روحانیت آغاز و انجام جنبش روشن تر بود. اما این امر در حالی بود که جنبش مشروطیت یا خواست کنستی توسیون ترجمه نیم بند انقلاب فرانسه و مشروطیت انگلیس بود که توسط روزنامه قانون ملکم خان برای محدودی از نخبگان ایران نشر مییافت. ملکم خانی که سالها پیش در لندن روش خویش را برای اثرگذاری بر جامعه اسلامی ایران چنین بیان میکرد: « من میتوانم شما را مطمئن سازم این پیشرفت اندکی که در ایران و ترکیه، به ویژه ایران میبینید، نتیجه این واقعیت است که برخی افراد اصول اروپایی شما را گرفته و به جای این که بگویند اینها از انگلیس؛ فرانسه یا آلمان آمده میگویند، «ما کاری به اروپاییان نداریم؛ اینها اصول حقیقی دین ما میباشد (و در واقع کاملاً هم درست است) که توسط اروپاییان اتخاذ شده است!» بی درنگ این عمل تأثیر گرانبهایی گذاشته است».[4] این گفتهها مربوط به شخصی ست که تلاش برای فریب جامعه مذهبی را داشت. وی در نامههای خصوصی خود به دوستان توصیه میکند که سیر فزونی تحصیلان در میان مردم به تدریج موجب زدوده شدن «پندارهای بی پای دینی» در جامعه خواهد شد. تا آن هنگام ما نباید در برابر باورهای دینی مردم بی سواد ایستادگی کنیم زیرا این ایستادگی ما موجب مخالفت مردم اندیشه های مدرن، اصلاحات و اصلاح طلبان میگردد.[5] آری مشروطه آغازگرانش کسانی بودند که نه فقط دغدغه دین نداشتند بلکه تلاش برای دین زدایی پنهان از جامعه داشتند. از این روست که آخوند خراسانی به جنبشی پا نهاده بود که نه آغازگر آن بود و نه فرجامگرش. بنابراین فاصله جنبش میرزای شیرازی تا شاگردش آخوند خراسانی از یک جنبش بومی ضد استعماری تا یک جنبش ترجمه ای غربی فاصله داشت و این مشروطه کجا و آن تنباکو کجا!
مذهب
- میزان مذهب در دو جنبش تنباکو و مشروطه قابل مقایسه اند. اینجا لازم است تا اعماق جنبش مشروطه پیش رویم و همخوانی و ناهمخوانی جنبش تنباکو و مشروطه را در میزان مذهبی بودن دو جنبش مورد بررسی قرار دهیم. همان طور که پیش از این گفتیم جنبش تنباکو جنبشی محدود برای نفی سبیل کفار بر بازار مسلمین یک جنبش کاملا مذهب بنیاد بود اما جنبش مشروطه و اصالت مشروطه خواهی نیز آیا به طور کامل مذهبی بود؟ برای درک این امر نظر کسروی را در باب مشروطه نقل مینماییم تا قدری روشن شود که چه میزان آخوند خراسانی بر ذات غیر مذهبی جنبش آگاهی داشت. کسروی درباره تعارض جنبش مشروطه و شریعت شیعه چنین میآورد:
«اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگری از علما که پافشاری در مشروطه خواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون های اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعی است آگاهی درستی نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چاره ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشم پوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو در میماندند»[6] به خوبی شاهد آن هستیم که آخوند خراسانی وارد جنبشی شده بود که از بنیاد غیرمذهبی بود و با فتوای جهاد ناخواسته به بنیادی غیرمذهبی یاری میرساند و ای کاش ماجرا محدود به همین بود. پیش از این نشان دادیم که در این بین آزادی خواهان کمال بهره برداری را از این ناآگاهیها میبردند.
انگلیس در دو جنبش
- در جنبش تحریم تنباکو سفارت انگلیس نه فقط دخالتی در این ماجرا نداشت بلکه این جنبش شورشی بر انگلیس بود[7] و سرانجام نیز به ضرر منافع انگلیس به پایان رسید حال آن که همین دولت استعماری در مشروطه قدرتی دیگر یافته بود تا آن جا که هزاران نفر برای بست نشینی در سفارت انگلیس گردهم آمدند و لفظ مشروطه در این سفارت بود که از زن سفیر انگلیس تا سید جمال واعظ بر سر زبان عامه مردم افتاد و فراگیر شد و از همین سفارت به توسط کنسول انگلیس در تبریز گسترش یافت. انتقال نام مشروطه از تهران به تبریز با محوریت سفارت و کنسول انگلیس را کسروی چنین روایت میکند: «امروز بدین سان گذشت، امروز نام مشروطه در میان نبود و سخن از «عدالت طلبی» و «آزادی خواهی» میرفت و چنان که گفتیم، اینان هم آوازی با کوشندگان تهران میخواستند و چون از آن جا آگاهیهای درستی نرسیده بود، نام مشروطه را نشنیده و داده شدن آن را نمیدانستند؛ لیکن شبانه کنسول که از پیامدهای تهران نیک آگاه میبود، چگونگی را باز میگفت و نام مشروطه از آن جا به میان آمد.»[8] این تفاوت فاحش دو جنبش تنباکو و مشروطه در آسیب دیدن منافع انگلستان در یکی و صحنه گردانی در دیگر جنبش است. که این پیشروی تا قراردادهای 1907 و 1917 به روشنی نشان از حضور استعمار در خاک ایران داشت و حال آن که این حجم از حضور استعماری در عصر ناصرالدین شاهی و زمینه های جنبش تنباکو وجود نداشت. حال سؤالی دردآور برای نگارنده باقی ست که چگونه آخوند خراسانی برای «مشروطه ای» فتوای جهاد میداد که مردم تا پیش از ورود به سفارت انگلیس از آن ناآگاه بودند و کنسول انگلیس در دیگر شهرهای ایران عامل نشر آن بوده است. این ضعف آگاهی تا به آن جا بوده است که شهر مدرنی همچون تبریز نیز از مشروطه آگاه نبوده و کنسول این نام را از سفارت برای آنان به ارمغان آورده است. آیا چنین مشروطه سست بنیادی را چنان قداستی بود که نامش را در کنار امام زمان عج بگذاریم؟! آیا امکان پذیر نبود که چنین فتوای جهادی را برای کنترل محمدعلی شاه به کار میبستند و نه فروپاشی تمام حاکمیت محمدعلی شاه؟ روشن است که هیچگاه ما خواهان استبداد محمدعلی شاه نیستیم اما این کلام را از آن سو میآوریم که با فروپاشی این حاکمیت با پشتیبانی های جهادی آخوند ناامنی های گسترده ای در کشور بوجود آمد که قحطی، تجاوز استعمارگران و مرگ دو تا سه میلیون نفر ارمغان شوم این جهاد نافرجام گردید.
ناآگاهی
- یکی دیگر از تفاوت های جنبش تنباکو و مشروطه آن بود که مردم حامی میرزای شیرازی و جنبشگران تحریم تنباکو، هم معنی تنباکو را میفهمیدند هم این که وقتی این کالای مهم اقتصادی به دست اجانب بیفتد عاقبت اقتصاد آنان چه خواهد شد. اما در جنبشی که آخوند خراسانی برای آن فتوا میداد توده انبوه مردم معنی مشروطه را نمیدانستند[9] و نه فقط مردم که بسیاری از سردستگان جنبش در ایران و نیز حتی تعداد زیادی از اهل مجلس نیز معنی مشروطه را نمیدانستند.[10] از میان 10 هزار نفرى که به سفارت انگلیس رفتند فقط 10 نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و مىدانستند که مشروطه چیست و چه مىخواهند.[11] جنبشی که مردم در آن ناآگاهانه وارد میشوند همچون سربازان ناآگاه از خط مقدم به خودی آسیب میزنند زیرا نه آموزشی دیده اند و نه اهداف نبرد را میدانند. مراد از این یادآوری آن بود که بدانیم دو جنبش در آگاهی و ناآگاهی تودهها و نخبگان پیامدهایی کاملا متفاوت را در پی خواهند داشت کما اینکه یکی لغو امتیاز استعماری را در بر داشت و دیگری سرانجامش قحطی و حاکمیت استبدادی رضاخان بود.
گسل نظری آخوند
- تفاوت نظری میرزای شیرازی تا آخوند خراسانی تفاوتی از همگونی فقه-اعتراض تا ناهمگونی فقه-انقلاب بود. میرزای شیرازی حوزه نفوذ خود را تا به این جا تعریف میکرد که برای نجات بخشی از اقتصاد استعمار زده چگونه وارد عمل شود اما آخوند خراسانی ناظر به فروپاشی حاکمیتی فتوا میداد که در جایگزین آن حضور و نفوذ فقیه دیده نشده بود. به عبارتی دیگر آخوند خراسانی در میدانی وارد شده بود که باید از حیث نظری تا به آخر مجوز برای مدیریت فقیه داشته باشد حال آن که آخوند حتی حضور خود در جنبش را به عنوان دغدغه های یک مسلمان به شمار میآورد و نه حوزه اختیارات فقهی خویش. بنابراین عمل میرزای شیرازی در اعتراض به امتیاز تنباکو با حوزه اختیارت فقهی که برای خویش تعریف میکرد همخوان بود و این امر در مورد حاکمیت جایگزین مشروطه با حوزه اختیارات فقهی آخوند ناهمخوان بود زیرا وی با فتوای جهاد، فروپاشی قاجاریه را به پیش میبرد اما اجازه ای برای مدیریت حاکمیت جایگزین نه برای خود و نه هیچ فقیه دیگری در نظر نمیگرفت[12] و این یک خلأ نظری بود که مورد سوء استفاده آزادی خواهان غیرمذهبی واقع گردید.
نکته عجیب آخوند خراسانی در حوزه نظری نوع پردازش ایشان به مبحث ولایت فقیه و میزان نفوذ فقیه در سیاست بود. وی از حیث نظری قائل به نفوذ گسترده فقیه در مسائل حاکمیتی مسلمین نبود و مدیریت جامعه را زیر عنوان مجلس شورای ملی به ثقات مسلمین میسپرد[13] و حتی در این امر فقها را به عنوان بخشی از ثقات مد نظر قرار نمیداد اگر چه با هیئت نظار از فقها موافق بود. بنابراین بیشترین جایگاهی که از نظر آخوند میتوان برای فقها در نظر گرفت یک نقش نظارتی بر مجلس است که این امر نیز در عمل هیچگاه محقق نگردید. آخوند خراسانی حتی حضور خود را در جنبش به عنوان یک مسلمان که دغدغه امور مسلمین را دارد مورد اشاره قرار میداد و نه به عنوان وظایف یک فقیه. بنابراین خراسانی از یک سو مانع حضور گسترده فقیه در سیاست بود و از سوی دیگر به صورت شگفت انگیزی همو حکم جهاد بر حاکمیت شیعه را صادر کرد یعنی حکمی که در تاریخ فقه شیعه سابقه ای نداشته است. پیامد این گسل فقهی در اندیشه آخوند خراسانی در سرانجام این جنبش چه میتوانست باشد؟ خلع ید فقیه از حضور گسترده در حاکمیت از یک سو و حکم جهاد ایشان بر حاکمیت قاجار از سوی دیگر یک پیامد داشت. گرفتن حاکمیت از قاجار و به صورت ناخواسته و سپردن این حاکمیت به آزادی خواهان غیر مذهبی نتیجه این گسل نظری-عملی آخوند خراسانی بود. به عبارتی آخوند خراسانی نادانسته پلی بود برای عبور آزادی خواهان غیر مذهبی به منظور فروپاشی سلطنت قاجار که سرانجام آن حاکمیت استبدادی پهلوی بود. بنابراین جمله ای که ناظر به مشروطه « سرکه انداختیم و شراب شد» را این گونه بازخوانی کنیم، «تنباکو پنداشتیم و شراب شد.»
مدیریت جنبش ها
- در جنبش تنباکو روحانیت رهبر غالب جنبش بود که این امر در رهبری اجرایی جنبش مشروطه به زمینداران، لوطیها، دهقانان تندرو، مجاهدین غیرمذهبی و آزادی خواهان غیرمذهبی[14] واگذار شده بود. میرزای شیرازی زمانی حکم تحریم تنباکو را صادر میکرد که نفوذ روشنفکران در ایران گسترش زیادی نیافته بود و از همین روی توان استحاله جنبش را نداشتند اما زمانی که آخوند خراسانی وارد جنبش گردید زمانی بود که انواع انجمن های مخفی و آشکار توسط روشنفکران و جریان های غیرمذهبی و وابسته در ایران بنا نهاده شده بود و نه فقط توان استحاله این جنبش را دارا بودند بلکه این امر را تحقق بخشیدند. آزادی خواهان غیر مذهبی هم در تهران و هم در تبریز به خوبی توانستند جنبش را به سوی غیر مذهبی شدن مدیریت کنند و از اساس نه به دنبال شریعت که در پی مشروطه اروپایی بودند.[15] انواع انجمن های مخفی، یپرم خان ارمنی(قاتل شیخ فضل الله)، سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی (زمینداران پشتیبان بیگانه[16])، تقی زاده (غربگرای رادیکال) و مجاهدین قفقازی به شدت شورشی و غیر مذهبی عملاً مدیران جنبش بودند و حال آن که وضعیت اینان در دوری از آرمان های بومی و اسلامی مبرهن است. حتی کسانی که آخوند خراسانی آنان را به عنوان سردار و سالار ملی می خواند چنین نبودند. در تلگرافی که از نجف خطاب به ستار خان و باقر خان به آنان لقب سردار اسلام و سالار ملی دادند، ستار خان رو به باقر خان میگفت: «دلم به حال اسلامیمیسوزد که من پدر سوخته سردار آن باشم و توی ... سالارش»[17]. کار در مدیریت جنبش به اینجا بسنده نمیکند و از سوی دیگر تعداد قابل توجهی از آزادی خواهان غیر مذهبی که در انجمن های مخفی حضور فعال داشتند و تمایلی به مذهب نداشته و بیشتر از آن به دنبال فرصتی برای سوار شدن بر موج مردم بودند با دوری آخوند خراسانی از واقعیت های این انجمنها به خوبی توانستند از فرصت استفاده کنند و پشتیبانی های آخوند خراسانی و حوزه نجف را دستمایه نفوذهای خود قرار دهند.[18] فتوای جهاد آخوند خراسانی برای این افراد بهترین ابزار برای تاختن بر حاکمیت و براندازی سلطنت بود. از سوی دیگر به سبب حذف تدریجی روحانیت از صحنه جنبش به ویژه با فوت آخوند خراسانی عرصه برای حاکمیت آزادی خواهان غیرمذهبی گسترده شد. کسروی نفوذ و گسترش حضور آزادی خواهان غیر مذهبی در فرآیند جنبش را این چنین تصویر میکند: « این کار از تبریز آغازید و سپس در تهران و دیگر جا نیز رونمود. اما از سوی آزادی خواهان، آنان هم خود را از یوغ ملایان آزاد میگردانیدند، و ناگزیر جنبش نیز از این پس رنگ دیگری خواست گرفت. زیرا چنانکه گفتیم چون پیشگامان جنبش ملایان بودند تا دیری سخن از «شریعت» و رواج آن میرفت و انبوهی از مردم میپنداشتند که آن چه خواسته میشود همین است سپس کم کم گفتگو از کشور و توده و میهن دوستی و اینگونه چیزها بمیان آمد و گوش به آن آشنا گردید و بدین سان یک خواست دیگری پیدا شد که آزادیخواهان میان آن و این دو دل گردیدند و خود ناسازگاری این دوخواست بود که آزادی خواهان و ملایان را از هم جدا میگردانید و کنون که این کار رخ میداد یکی از نتیجههای آن این خواستی بود که آزادی خواهان دیگر یاد «شریعت» و رواج آن نکنند و سر هر کاری نیاز به پرک خواستن از ملایان ندارند.» زین پس مردم تبریز آشکارا گفتند:« ما قانون مشروطه میخواهیم نه شریعت».[19] اما آزادی خواهان به دور از چشم های حوزه نجف چگونه مردم را به چنین خواستی نزدیک میکردند؟ جریان غیرمذهبی در تبریز با تفکیکی ظریف میان شریعت و قانون اساسی این امر را به پیش میبردند. آنان به مردم عرضه میداشتند که قانون شریعت هزار و سیصد سال است که عرضه شده است ما غیر از آن قانون مشروطه حاکم در اروپا را میخواهیم. «این سخنانی بود که از سر دستگان میتراوید و با زبان واعظان به مردم گفته میشد این معنایش به کنار نهادن «شریعت» میبود. ولی واعظان و یا بسیاری از دیگران این را نمیفهمیدند و نا فهمیده به زبان میآوردند. اینان به مشروطه و قانون دلبستگی پیدا کرده آن را میخواستند. ولی از شریعت نیز چشم نپوشیده بودند.»[20] جالب است که بارها کسروی بر این مسئله تأکید میکند که قانون مشروطه اروپایی که مشروطه خواهان میخواستند پیامدی جز کنار نهادن شریعت نمیتوانست داشته باشد و این مسئله برای مشروطه خواهان مذهبی روشن نبوده است. این ها همه در حالی ست که مدیریت عملی جنبش به دست گروه های یاد شده بوده است و حال آن که در جنبش تنباکو نه چنین خلطی صورت می گرفت و نه جماعت غیرمذهبی بر مدیریت جنبش چیره بودند تا آن را استحاله کنند.
پیامد جنبش در حوزه مرجعیت
- در جنبش تحریم تنباکو رهبران مذهبی سنتی به همراهی سید جمال الدین اسدآبادی ضد استعمار به چشم می خورند. در شیراز سید علیاکبر فال اسیری داماد میرزای شیرازی و از علمای برجسته شیراز، آیتالله حاج میرزا جواد آقامجتهد تبریزی در تبریز مردم را رهبری می کرد، در اصفهان به رهبری سه عالم مجاهد، حاج شیخ محمدتقی نجفی معروف به آقا نجفی اصفهانی، شیخ محمدعلی و ملاباقر فشارکی، منیرالدین بروجردی اصفهانی[21]، در تهران نیز شیخ فضل الله نوری، میرزا حسن آشتیانی و سید جمال الدین اسدآبادی[22] به اعتراض بر امتیاز انحصار تنباکو پافشردند. اما در رهبری جنبش شاهد تعدادی از روحانیون با اثرگذاری بالا در مدیریت جنبش مشروطه هستیم که از حیث اندیشه های دینی و سیاسی تمایلات مدرن آنان بر تمایلات سنتی و بومی آنان می چربید. همراهان آخوند خراسانی در تهران مجتهدینی همچون آیت الله طباطبایی و بهبهانی بودند که اینان سوابقی قابل تأمل داشتند. بهبهانی شخصیتی بود که تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی را به سبب وفاداری به امین السلطان زیر پا گذاشته بود[23] و حال آن که امین السلطان فروشنده استقلال ایران بود و نزدیکی یک مجتهد به چنین فردی نشان داده بود که خلوص بالایی در همجهتی با یک جنبش شیعی خالص را نمیتوانست داشته باشد. اما پس از بهبهانی باید به آیت الله طباطبایی اشاره کرد. این مجتهد مشروطه خواه که از اثرگذارترین افراد در مدیریت جنبش تهران به شمار میرفت از اعضای انجمن های مخفی فراماسونری بود. وی در مجمع فراماسونری عضویت داشته و یکی از افراد برجسته این جمعیت بوده است.[24] وی نه فقط فراماسونر بود بلکه دقیقاً شخصی بود که ورودش به تهران به منظور تضعیف اقتدار میرزای شیرازی در عصر ناصرالدین شاه بوده است. ناصرالدین شاه «چاره را در آن دید که یکی را در مقابل میرزا ترقی دهد... و آن هم سیدمحمدطباطبایی است که در جمادی الاولی 1311 وارد دارالخلافه طهران شد.» [25]بنابراین دو مجتهد اصلی مشروطه تهران کسانی بودند که از مقابلین و ناقضین تحریم تنباکو بوده اند. از کسانی که در یک جنبش مذهبی و ضد استعماری چنین رفتاری داشته اند چه انتظاری برای رهبری مشروطه از آنان می رفت؟ پس از اینان نوبت به وعاظی همچون سید جمال واعظ و ملک المتکلمین میرسد. سید جمال واعظ روحانی بود که به بیان کسروی متهم به بددینی بود که برخی گفته های او باعث ایجاد دردسر شده و حاکمیت بهانه برای مخالفت با مشروطه خواهان مییافت.[26] هنر وی تطبیق شرع با مشروطه مدرن به زبان عامه بود.[27] ملک المتکلمین نیز یک ازلی باطنی بود که به شدت پیرو علم مدرن بوده[28] و ایران باستان به شدت برای او مورد استناد بود و کتاب «رؤیای صادقه» را علیه مرجع تقلید اصفهان به نگارش درآورد.[29] در تبریز نیز سه واعظ اصلی این شهر روحانیونی روشنفکر بودند که به دنبال افکار مدرن مردم را به اسم مجالس روضه به انحراف می بردند: یکی از آنان چنین می گفت: «زیر سرپوش آن گونه حرفها افکار تجددخواهانه به مردم تزریق میکردیم».[30] حال آخوند خراسانی با چنین روحانیون مشروطه خواهی در ایران از فراماسونر و مدرنیست تا فریبکار و وفادار امین السلطان چه جنبشی را می توانست مدیریت کند؟ پیش از این نیز اشاره کردیم که مشروطه خواهان غیرمذهبی نیز گل های سرسبدی بودند که سنخیتی اسلام و منافع مسلمین نداشتند. گرچه همچنان این سؤال برای نگارنده باقی ست که با این وضعیت اسفبار، آخوند خراسانی به چه کسانی حکم جهاد داده بود؟ با چنین رهبرانی در مشروطه، اگر نتیجه ای جز قحطی سراسری، استبداد رضاخانی و تجاوز استعمارگران نصیب ایران می شد باید تعجب می کردیم!
البته آن چه در بند پیشین آمد رهبری جنبش در ایران بود اما پیامدهای این سوء رهبری بر مرجعیت آینده مذهبی ایران چه بود؟ آیا مشروطه با بر سرکار آمدن رضاخان در ایران فراموش شد؟ خیر این جنبش آثاری داشت که باعث سکوت ساختاری مرجعیت تا 1342 گردید.[31] پس از آخوند خراسانی به سبب هزینه های گزاف مشروطه بسیاری از روحانیون به صورت ساختاری حاضر به دخالت جامع در سیاست نمیشدند. آیت الله حائری و آیت الله بروجردی به سبب ذهنیت تاریک از حضور شکست خورده حوزه نجف، حاضر به حضور اساسی در سیاست نمیشدند که این امر نیز تقریباً موجب گسل اقدام سیاسی در مرجعیت از 1287 شمسی تا 1342 شمسی گردید. نزدیک به 55 سال به حاشیه رفتن مرجعیت در سیاست حاصل این خطای ساختاری در محاسبه آخوند و همسلکان ایشان بود.
نتایج مشروطه
- جنبش تنباکو پیامدی جز کنار گزاده شدن یک قرار داد استعمار نداشت امام جنبش مشروطه بر خلاف این عامل آسیب ها و بحران های بزرگی در ایران گردید. عینالسلطنه، از نخبگان عصر قاجار در بیان نتایج مشروطه و پیامدهای حدود 3 سال و نیم پس از به شهادت رسیدن شیخ فضلالله نوری از میزان نفرت مردم تهران نسبت به مشروطه چنین خبر میدهد: «من آرزو داشتم بروم طهران، با آنها که برای این مشروطه خودکشان میکردند کمی صحبت کنم. حالا که آمدم میبینم از هر صنف مردم، چنان بیزار شدهاند که به گوش آدم، اسم مشروطه نمیرسد؛ چه رسد به آنکه صحبت آن به میان بیاید. همه فحش میدهند، همه ناسزا میگویند، همه نفرین میکنند. شدیدتر از آنچه من به نظر داشتم و تصور میکردم. از دهان احدی اسم مشروطه شنیده نمیشود، حتی از دهان عزالممالک [از رجال و دستاندرکاران مشروطیت] هم. بازارها کساد [بوده] و تجارت هیچ نیست. گرانی و فلاکت [است. مردم] مثل مردهی متحرک هستند و مثل قالب بیروح. درب دکانهای خود نشستهاند، خودشان از خجالت، اسم اوضاع گذاشته را به زبان نمیآوردند و متصل، تُف و لعنت به خودشان میفرستند، که آلت اغراض دیگران شدند و مملکت رفت، کسب رفت، تجارت رفت. فقر و پریشانی سرتاسر آنها را فرو گرفته و روز بروز بدتر میشود.»[32]
- پس از چالش های اقتصادی، مفاسد اخلاقی و امنیتی روی دیگر آینده جنبش در ایران بود. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، یکی از متدینین به فضای فاسد تهران چنین اعتراض کرد: « یا للعجب کل العجب! در قبه الاسلام... در انظار وکلای مجلس ... در قرب میدان مشق عساکر اسلام ... در خیابان لاله زار تهران... علناً و جهراً با مهر و باندرول دولت اسلام... بیع و شرای شراب میشود و ابداً صدای منع احدی از آحاد مسلمین بلاد اسلام بلند نشده»[33] میزان مصرف مشروبات الکلی به میزانی افزایش یافت که یک سال پس از فتح تهران روزنامه شرق در پی یک راهکار دمکراتیک! نه برای جلوگیری از فروش مشروب بلکه برای محدود کردن آن توصیه میکند که بر مشروب مالیات بسته شود و کما اینکه دول متمدنه نیز با راهکارهای عقلایی به همین اقدام مبادرت میورزند. از آن جا که اصالتاً روزنامه شرق در عهد مشروطه نگران مسائل حقوق بشری بوده! و ممنوعیت مصرف مشروب را چنین نمیپسندیده است که:« به علل خارجیه مصلحت اقتضا نمیکند که صراحتاً از اشاعه منکرات جلوگیری نموده» لازم است ما نیز همچون آن کشورها بر مشروبات و تریاک مالیات ببندیم.[34] کسانی که زیر عنوان مجاهد مشروطه نامیده میشدند در تهران دست به هر بی قانونی و لاابالی گری میزدند. از هدف حمله قرار دادن پلیس تا ..« هر ساعتی ده فصل قانون مملکتی را منسوخ مینمایند... درب فاحشه خانهها را به زور میشکنند و بالأخره آن چه نباید بکنند میکنند»[35] فحشا، شرارت و بی قانونی در تهران به اینجا بسنده نمیکند و با برخی تصاویر در خیابان های تهران ملموس تر میشود همچون «اکبر نامی که ضعیفه فاحشه، زرین تاج نام را به دوش گرفته و در خیابان تفرج و حرکت میکرد»[36]. در مجموع اوضاع به شکل اساسی بر خلاف خواست علما انجام گرفت آن چنان که: «تا اینکه امرْ منقلب، خواصّ خانهنشین، جوانانِ مجرب روی کار آمدند و آنچه که مقصود از مشروطه بود حاصل نشد، بلکه بر عکس نتیجه داد. وکلا در عوض خدمت به موکّلین خود، مشغول نزاع مسلکی...، وزرا در خیال جمع مال و اندوخته...، عموم رعیت در صدمه و اذیت، مالیات بر همه چیز حتی سفیدی نمک و سیاهی ذغال بسته بلکه افزوده، رؤسای روحانی را خانه نشین، احکامشان را پشت گوش انداخته، صریح گفتند و نوشتند تفکیک قوای روحانی از قوای جسمانی. مرحوم آقای بهبهانی را در ازای آن همه صدمه و اذیت که در طریق مشروطیت متحمل شد مقتول نمودند. آقای طباطبایی را در خانهی خود نشاندند و پیغام دادند که اگر مداخله در امور کنید مثل آقای بهبهانی خواهید شد.»[37] این سرانجام جنبش مشروطه ای بود که فتوای جهاد آن یادآور فتوای میرزای شیرازی بود. آری جنبشی بود که قحطی آن مرگ دو تا سه میلیون نفر، تجاوز روس و انگلیس و استبداد پهلوی تا 1357 را در پی داشت. آه از شرابی که تنباکو می پنداشتند.
سید قاسم سجادی - کارشناسی ارشد معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق علیه السلام.
[1] کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1363، ص .730
[2] بررسی مبانی فکری و اجتماعی مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، به کوشش: کمیته پژوهش ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد مشروطیت (دانشگاه تهران) انتشارات دانشگاه تهران، 2005، چاپ اول.
[3] رجایی، عبدالمهدی (1386) آسیب شناسی فرهنگی-اجتماعی جامعه ایران عصر مشروطه، سال یازدهم، شماره 44، زمستان 1386.
[4] آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران: نشرنی، 1391، ص87.
[5] نورائی، فرشته، میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، شرکت سهامی چاپ کتاب، 1352،ص 48 و آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، تهران: انتشارات سخن، 1340،ص 118.
[6] کسروی، همان، ص287.
[7] ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تصحیح علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۶۲، ج۱، ص ۱۹.
[8] کسروی، همان، 156.
[9] کسروی، همان، ص 259.
[10] نک: مجدالاسلام، احمد، تاریخ انحطاط مجلس، مقدمه و تحشیه محمود خلیل پور مجدالاسلام، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان، بی تا.
[11] مجدالاسلام، همان، ص 24.
[12] به عنوان نمونه نک: آبادیان، حسین، مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه ، تهران: نشرنی، 1374، ص ۳۰.
[13] علیخانی، علی اکبر و همکاران، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی وزارت علوم، ج9، مقاله اندیشه سیاسی آخوند خراسانی.
[14] سپهدار تنکابنی و سردار اسعد اسعد بختیاری زمینداران، دهقانان گیلانی متأثر از قفقاز، لوطی هایی همچون ستارخان و باقرخان، آزادی خواهان در قالب انجمن های مخفی و آشکار و مجاهدین قفقازی نیز به عنوان تندروترین و غیرمذهبی ترین گروه های مدیریت کننده در مشروطه بودند که ترورهای سیاسی را کلید زده و به پیش میبردند. این گروهها در عمل مدیریت جنبش مشروطه را بر عهده داشتند ونه روحانیت.
[15] کسروی، همان، ص225 و ص288.
[16] حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، انتشارت امیرکبیر، چاپ دوم۱۳۶۴،ص ۱۵۷. باید در این جا اشاره کرد که سردار اسعد علاوه بر این فراماسونر بوده است. نک: رایین،اسماعیل«فراموشخانه و فراماسونری در ایران»تهران،نشر رایین،1378،چاپ سوم، ج2، ص70-79.
[17] یغمائی، اقبال، شهید راه آزادی، تهران: توس، 1356، مقدمه صفحه یازده.
[18] کمیته انقلابی یکی از این مجموعه های غیرمذهبی بود که با وجود تمایلات یاد شده اما به سبب نفوذ روحانیت در مردم خود را از روی ناچاری با روحانیون همگرا نشان می دادند. آبراهامیان، همان، ص100.
[19] کسروی، همان، ص 248 و 222.
[20] کسروی، همان، ص309.
[21] شیخ حسن کربلایی،تاریخ دخانیه، صص ۱۰۴ ـ ۱۰۸.
[22] تیموری، ابراهیم، تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفی در ایران، کتابهای جیبی، ۱۳۶۱، صص ۸۳ـ ۸۴ و سیاح، محمدعلی بن محمدرضا، خاطرات حاج سیاح، دورهخوف و وحشت، به کوشش حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران، ۱۳۵۹، ص ۳۲۹ ـ ۳۳۱.
[23] دانشنامه جهان اسلام، ج4، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرۀ المعارف اسلامی، 1377، صص 755-760.
[24] ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت، تهران: علمی، چاپ سوم.ج1 و 2 و 3، 1383، ص173.
[25] ناظم الاسلام کرمانی، همان، ص62. البته نگارنده این تذکر را یادآور می شود که همه این نکات به آن معنا نیست که عالمانی همچون طباطبایی قصد به انحراف بردن مشروطه را داشته اند بلکه حتی خود آنان پس از انحراف مشروطه به شدت ابراز پشیمانی کرده اند. آن چه در این جا مد نظر است، زمینه فکری سیاسی آنان است که خواسته یا ناخواسته بر جنبش اثر می گذاشت.
[26] کسروی، همان، 596.
[27] ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت، تهران: علمی، چاپ سوم.ج1 و 2 و 3، 1383،ص 166.
[28] آبراهامیان، همان، ص97.
[29] ملکزاده، مهدی، زندگانی ملک المتکلمین، تهران: علمی، 1325 و آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر نی، 1391، ص 97.
[30] فتحی، نصرت الله، سخنگویان سه گانه آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات خرمی، 1356، ص133.
[31] لازم به ذکر است که منظور ما تلاش های موردی آیت الله کاشانی در نهضت نفت و مواردی از این دست نیست بلکه مرجعیت مذهبی شیعه مد نظر ماست.
[32] روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ج5، ص3830 به نقل از ابوالحسنی(منذر)، علی، آخرین آواز قو، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم، 1385.
[33] رسائل مشروطیت (رساله دلائل براهین الفرقان)، ص215 به نقل از رجایی، عبدالمهدی، آسیب شناسی فرهنگی-اجتماعی جامعه ایران عصر مشروطه، سال یازدهم، شماره 44، زمستان 1386، ص 122.
[34] روزنامه شرق، تهران، س اول، ش 75، 9 ربیع الثانی 1328 به نقل از رجایی، همان .
[35] روزنامه شرق، س اول، ش 70، 26 ربیع الاول 1328 به نقل از رجایی، همان، ص124 .
[36] روزنامه وقت، تهران، سال اول ش 36، 4 جمادی الاول 1328 به نقل از رجایی، همان، ص 124.
[37] کاشانی، شریف، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج1، ص468 به نقل از ابولحسنی(منذر)، همان.
- ۹۵/۰۶/۱۹